صــــــور

یک مشت حرف دل برای اهل دل

صــــــور

یک مشت حرف دل برای اهل دل

هممون موندیم بی دوست

گفت : تو اگر دوست می خواهی باید مرا اهلی کنی !

پرسید اهلی کردن یعنی چه ؟

گفت : یعنی ایجاد علاقه کردن یعنی محبت ...

این قطعه با اندکی تلخیص از داستان مسافر کوچولو است که یکی از سرنخهای اصلی داستان مارمولک بود . اما این روزها خدا نکنه که بخوای اهلی کنی کسی رو یا دلت بخواد دوست باشی با کسی ! دمار از روزگارت درمیاد که هیچ احتمالا تا آخر عمر باید تاوان این دلخواسته ی دردسرساز رو بدی با اعمال شاقه البته .

طرف (هرکی که باشه) اولین بار که سلام می کنی میگه سلام و یه طوری نگات می کنه انگار تو چله ی تابستون گفتی لباس بپوش لرز نکنی !! دفعه ی دوم از جواب سلامش فقط سین زیرلبی و کشدارشو می شنوی و صد البته نگاه عاقل اندر سفیه مشکوک مظنون چی می خوای از جون من ؟!! اولین فکری که می کنه اینه که این یارو یا از قیافم خوشش اومده یا چشم به پولم داره یا کارش پیشم گیره خودم خبرندارم یا می خواد رو مخم راه بره  و ... و هزارتا فکر ناجور دیگه که به دلیل مسائل اخلاقی اینجا نمیشه گفتشون . تو هم که می خوای دوست بشی خیر سرت بعد از سلام دوم و سوم با خودت فکر می کنی زیاد تحویلش نگیرم پررو میشه فکر می کنه چه خبره این یارو داره کلاس می زاره حالا ما یه سلام کردیما و آخرش بی خیال میشی و بی خیال میشه !

اینجوریه که هممون موندیم بی دوست ...

نظرات 1 + ارسال نظر
چهار ستاره مانده به صبح یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ب.ظ

اتفاقن من امشب اومدم بهتون زنگ بزنم که پشیمون شدم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد