صــــــور

یک مشت حرف دل برای اهل دل

صــــــور

یک مشت حرف دل برای اهل دل

راز عالمگیر

نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده از کسی جمله ای بشنوید یا جایی چیزی بخونید که بر حسب اتفاق دقیقاً به راز دلتون اشاره کنه ؟ رازی که فقط خودتون می دونید و خدا ؟!

مثلاً تو خودتون نقشه می کشید که با فلانی دعوا کنید و حالشو بگیرید بعد یکی از دوستای خیلی دورتونو می بینید اونم بدون مقدمه میگه : " هیچ وقت حال کسی رو نگیر " یا " آدم نباید با دوستش دعوا کنه " !!! تو این وقتا آدم شک می کنه که نکنه طرف از تصمیم من خبر داره ؟

چند وقته برای من پشت سر هم این اتفاق می افته و اشاراتی به رازهای دلم می بینم یا می شنوم که تا چند دقیقه با دهان باز و شاخهای درآمده به صورت طرف یا نوشته مقابل زل می زنم !

شاید فکرکنید من خرافاتیم اما حساب دو دو تا چهارتا رو براتون می گم ، اگه غیر منطقی بود بگید:

من یه تصمیم یا فکری دارم که هنوز تو اتاقهای تو در توی دلم سردر گمه و اندیشمندان مغزم در حال بررسی جوانب اون هستند و شاید از ظهور این فکر چند دقیقه یا ساعتی هم بیشتر نگذشته ...

پس فقط من می دونم و خدا ! حالا کسی که اصلا فکرشو نمی کنم و سال به سال هم  نمی بینمش یهو جلوم سبز میشه و یه جمله تاریخی قصار درباره همون فکر من میگه !

به نظرت معنیش چیه ؟؟ با اینکه نظر منو نپرسیدی ولی به نظر من خدا بهمون پیام میده که :

من دارم میبینمت ، من می دونم !

و باز هم به نظر من یکی دیگه از فایده های عالی این اتفاق جالب اینه که بعضی وقتا اشاره رو از زبون کسی می شنوی که دقیقا هدف فکر تو بوده و شاید اگه خودت می خواستی مطلب رو به اون بگی یا حتی صحبت رو به جای مناسب بکشونی سالها وقتت صرف آسمون ریسمون بافتن الکی می شد ، اما بی مقدمه ، بدون زمینه سازی و خیلی راحت خدا تو دهنش می زاره که حرف دل تو رو به خودت بزنه به اضافه نظر شخصی خودش ، عواقب و جوانب مسئله !!

خیلی خوبه ها !!!!


مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب 

                    جان دهم از دوری دیرآشنایی روز و شب  

خانه خانه کو به کو شهر شما را گشته ام      

                          تا بیابم شاید از تو ردپایی روز و شب 

روز و شب نام تو را با سوز دل سر داده ام

                     تا مگر بر تو رسد از من پیامی روز و شب

دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها   

                     بی تو دارم بادل خود ماجرایی روز و شب

پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من 

                   روز و شب با یاد تو دارم صفایی روز و شب

دورزدن ممنوع !

هیچ دقت کردی ما ایرانی ها چقدر کارای عجیب و غریب می کنیم ؟ مثلاً غذا رو داغ می کنیم بعد فوت می کنیم ، می خوریم ! آب میزاریم جوش بیاد چای درست می کنیم بعد می زاریم خنک بشه تا بخوریم ! مادرا برا پسراشون کلی این در و اون در  می زنن تا زن بگیرن همین که ازدواج برگزار شد میشن مادر شوهر و یادشون میره که خودشون این بساطو درست کردن ! زنا دوست دارن مرداشون یه سر و گردن از همه بالاتر و بهتر باشن بعد که اینجوری شد دائم دعواست که بیرون نرو!  با اون زن حرف نزن و هزار تا  کار بی مزه دیگه که در واقع دور خود چرخیدنه ! ما همینطور از صبح تا شب داریم با این کارامون دور خودمون می چرخیم و می چرخیم تازه ناراحتیم از اینکه چرا پیشرفت     نمی کنیم یا حتی از جایی که هستیم تکون نمی خوریم! جالبتر از اون اینکه آدمایی که خودشونو از این دور زدن روزمره بیرون می کشن و به سمتی حرکت می کنن ، استثنایی تلقی می شن و همه با خودشون فکر می کنن که عجب آدم بزرگی ! چه آدم جالبی ! خدا شانس بده ! در صورتی که این آدمای استثنایی اولین و تنها کاری که کردن خارج شدن از چرخه روزمره " دور خود چرخیدن " و ترک عادت دور زدنه !  

یه مثال دیگه اینه که تو  میدونی که باید ورزش کنی تا سالم بمونی . هرروز صبح میری سرکارت میشینی و دستی به شکمت می کشی می گی : " چه شکمی آوردم باید یه کم ورزش کنم " بعد بدون اینکه به روی مبارک خودت بیاری مشغول کار می شی و فردا صبح روز از نو روزی از نو ! من می دونم نباید غذای سرخ کرده و چرب بخورم چون میمیرم ! ولی سرسفره جاتون خالی تا جادارم سوسیس و سس و سالاد و غیره می خورم بعد از غذا هم با ناراحتی سری تکون می دم که :" نچ 000 نچ ، نباید می خوردم " !!! تو وعده بعدی غذا بازم همین داستانه ! و تاریخ دوباره و دوباره تکرار میشه ! کاش همون قدر که به تابلوهای راهنمایی و رانندگی احترام می گذاریم به تابلوی " دور زدن ممنوع " خودمون هم احترام می گذاشتیم !  همین 000 !

 

روزگارغریبی است !

       باور نمی کنی ؟ شاید اگه خوب نگاه کنی از غریب هم غریبتر باشه ! فراز و فرود زندگی آدما آنقدر براشون عادی شده که تفاوت ارتفاع بلندی رو با عمق دره تشخیص نمی دن و قبول کنیم که عده خیلی زیادی از اونا هم حق دارن چون اوج بالا رفتنشون با عمق فرود اومدنشون فرق چندانی با هم ندارن و به بیابون صاف نزدیکترن . اگه دقت کنیم دید مردم هم نسبت به هم همینطوره یعنی هرکس زندگی دیگران رو بسیار یکدست و متوازن می بینه اما اگه داخل بعضی زندگیا بشی تازه معلوم میشه چه خبره و حدسیات تا چه حد به واقعیت نزدیکه ! این شعر رو یکی از دوستای من که از قدیم حوصله این جور کارا رو داشته و هنوزم داره مرتکب شده و چون مناسب حرفای من برای شما هم می نویسم . جدا از اشکالات و بدیهاش شعر خوبیه !

دوره ی کوه کن و تیشه و فرهاد گذشت

روزگار طرب و صبحدم و باد گذشت

نقش دل غمکده یوسف و چاه است ولیک

رهگذر گفت شبم بی غم و فریاد گذشت

تا حالا این مطلبو جایی نگفتم ( از ترسم البته ) اما اینجا می گم چون خیالم راحته کسی منو نمی شناسه ! و محکوم به 000 و 000 و 000 و خیلی چیزای دیگه نمی شم اگه تو هم نظرتو بفرستی ؛ هم ممنون میشم ، هم استفاده می کنم :

رابطه زن و مرد رو خدا برای آرامش هردو ، کامل شدن با توجه به هدفی که خدا اونها رو آفریده و در سطح پایین تر برای پاسخ به نیازهای طبیعی اونا قرارداده که اون هم مقدمه ای برای رسیدن به دو هدف اولیه است . چون همه روابطی که در عالم  از طرف خداوند به وجود اومده منظم ، حساب شده و همراه با بازدهی صد درصد کار می کنن پس به راحتی نتیجه می گیریم این سیستم هم همونطور عمل می کنه . اما اولین سوالی که به ذهن می رسه اینه که پس چرا این همه مردم تو این رابطه مشکل دارن یا هرکس یه نظری میده که بالاخره هم مفید و به درد بخور نیست ؟

قبل از اینکه جواب این سوالارو پیدا کنیم یه نگاهی به این شکل بکنید :

جاذبه طبیعی برای تنها نبودن ç محبت و تعلق خاطرç حرکت با هم ç  یکی شدن 

همانطور که می بینید سیر مراحل ایجاد و ماندگاری رابطه بین دختر و پسر به این ترتیب است . می توانید حدس بزنید رابطه جنسی در کدام مرحله این سیستم است ؟

یکی از موارد ظهور مرحله آخر ( یعنی یکی شدن ) رابطه جنسی است یعنی برداشتن آخرین دیوارهای جدایی بین دو انسان !

فکر می کنم حالا پاسخ سوال فوق اندکی روشن شد . اکثر مردم ( بخصوص آقایان ) مستقیم سراغ مرحله آخر می روند و اصلاً بقیه مراحل به مرور زمان از گردونه انجام خارج شده و در برخی موارد هم در مراحل بعدی به آنها توجه می شود . نتیجه آن همین نارضایی و کدورتی است که بر خانواده ها حاکم است و چه زن و چه مرد آن احساس رضایتی که باید داشته باشند ندارند .

توجه کنید که هریک از این کارها مانند آب برای تشنه یا غذا برای گرسنه برای روح و جسم انسان لازم و ضروری هستند و حذف ، تغییر یا تاخیر در آنها نه تنها جبران نمی شود بلکه آثار مخرب آن تا پایان عمر گریبان گیر آدمی خواهد بود .

یک بار دیگر به شکل بالا نگاه کنید

با مقایسه آن و رفتار مردم به چه نتیجه ای می رسید ؟

استادی می گفت : " شرکت در زندگی مشترک به معنی شراکت 50 50  نیست ، بلکه به معنای شراکت 100-100 است . یعنی هر طرف ، صد درصد آنچه دارد را با دیگری به اشتراک بگذارد ."